سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خشم، خردها را تباه و از درستی دور می کند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 
7 مژده پیامبر(ص) به دوستداران و شیعیان امام علی(ع) ، آداب -سفر -از دیدگاه اهل‌بیت(ع) ، اندیشه‌ورزی- دانش‌اندوزی- دینداری رهبر انقلاب ، اهمیت ذکر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» در ماه رجب ، بسم الله اینگونه اعجاز می کند ، بهشت- جهنم- ، پیام رهبر معظم انقلاب به جوانان اروپا و آمریکای شمالی ، تربیت فرزندان- امام زمان (عج)- اهل بیت-دعا-فرج-جوانها- غریبم-طول ، تربیت-نوجوان-امیرالمؤمنین‏ ، تصاویر نادر و قدیمی از کربلا ، تفحص- قمقمه ، تلاوت - سوره -خواب - فراموش نکنیم ، توصیه های آیت الله مجتبی تهرانی در ماه شعبان ، توصیه‌های رهبر معظم انقلاب درباره استفاده از فرصت ماه رجب ، چـرا دانههـای تسبیح 101 عـدد اسـت؟ ، حج-مناسک ، حضرت آیت الله خامنه ای گ-روسای قوا ، حضرت فاطمه (س)- میلاد- هدیه ، حضرت موسی- قرآن-مادر ، حکایت ، داستان کوتاه- مجله تفریحی و سرگرمی ، دنیا- آخرت-دعا-جهنم-آتش ، دوربین مدار بسته-پیامبرخدا- فرشتگان- اعضا و جوارح- گناه- قرآن-حض ، ذکری که آتش جهنم را خاموش می کند ، رهبر انقلاب- دانشمند- هسته ای- ایران ، رهبر معظم انقلاب- هیات دولت- رئیس جمهور-انتقاد ، ژنو- ، سردار شهید ، سوره انعام- فرشته- مکلی- نازل-پیامبر ، شروع کارها با نام خدا ، شفاعت امام حسن علیه السلام ، شهادت- تاج سر ، شهدا ، شهید آوینی ، شهید دکامی ، شهید مطهری-معلم ، شیطان-شاهرگ-استغفار-قران ، شیطان-صاحبخانه-مهمانی ، علی (ع)- شیطان- جن و انس ، غذای حلا- لاغری- سستی- قطع نسل-مرگ ناگهانی-جاهلیت-پیامبر اکرم(ص) ، فرزند اسلام- شهید برونسی ، قرآن- شیطان-خواندن-اغما ، گوشی-خیس شدن-گارانتی ، لقمان حکیم-پند ، ماجرای‌ پدر و پسری‌ که در آغوش هم به شهادت رسیدند ، مانتویی بی‌آرایش به از چادری با آرایش…. ، ماه رجب- پیامبر- مومنان- بهشت ، مدافعان حرم ، نماز شب- آیت الکرسی-آرامش ، نمازشب- تلاوت قرآن- صوت ، نمازی برای بخشش گناه خود و والدین در شب قدر ، نکته ظریف از مهدی موعود(عج) در کلام رهبر انقلاب ، هنگام وسوسه‌ی شیطان، چه کار کنیم؟ ، وسیله ا‏ى برای شناخت حقّ از باطل ، وصیت نامه شهدا- حضرت زینب (س) ،

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :30
بازدید دیروز :38
کل بازدید :74607
تعداد کل یاداشته ها : 237
103/2/31
10:43 ع

اولین عملیاتی بود که شرکت می کردم. بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقی ها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بکنند، دچار وهم و ترس شده بودم. ساکت و بی صدا در یک ستون طولانی که مثل مار در دشتی صاف می خزید، جلو می رفتیم. جایی نشستیم.

 

 

یک موقع دیدم که یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس میزند. کم مانده بود از ترس سکته کنم. فهمیدم که همان عراقی سر پران است. تا دست طرف، رفت بالا، معطل نکردم. با قنداق سلاحم محکم کوبیدم تو پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم. لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروهانمان گفت:« دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست که کدام شیر پاک خورده ای به پهلوی فرمانده کوبیده که همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه ی عقب شده.» از ترس صدایش را در نیاوردم که آن« شیر پاک خورده» من بوده ام!