دنیای ما پر از گناهانی است که یکی از آنها کافیست برای آنکه سنگ بباری بر سرمان. بادهای سرخت را فرمان بدهی تا شهرمان را نابود کنند و سیل، جهان مان را ویران کند. اما انگار خبرهایی است. انگار چیزی هست که هنوز باران را بر سرمان ملایم و نرم نرم میخواهی. دانههای سفید برف را میفرستی تا باغها، تا مزرعهها، سبز بمانند و پربار. انگار پای کسی در میان است که هنوز دعاهای مادرانه مستجاب است و هنوز کودکی نشسته پشت پنجره فولاد، شفا میگیرد.
پای کسی در میان است...
وَ إِوَ مَا کَانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنتَ فِیهِم وَ مَا کاَنَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُون
ولی (ای پیامبر!) تا تو در میان آنها هستی، خداوند آنها را مجازات نخواهد کرد و (نیز) تا استغفار میکنند، خدا عذابشان نمیکند.
سوره مبارکه انفال آیه 33
کتابها مینویسند:
از حضرت صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمود پیغمبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم روزی به اصحاب خود فرمود من در حال حیات و هم پس از مرگ برای شما منشأ خیر و برکت خواهم بود. حضورش عرض کردند حال حیات که معلوم است اما در ممات و مرگ چطور؟ فرمودند در ایام حیات مادامی که من در بین شما هستم خداوند بر شما عذابی نفرستد و پس از مرگ اعمال شما هر پنجشنبه و دوشنبه به من عرضه خواهد شد و برای خطاکاران امت و گنهکاران استغفار و طلب آمرزش مینمایم.1
حضرت امام محمد باقر علیه السّلام روایت نماید که حضرت امیر الم?منین علیهالسّلام فرمود: کان فی الارض امانان من عذاب اللّه تعالی و قد رفع احدهما فدونکم الاخر فتمسّکوا به: امّا الامان الّذی رفع فهو رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و امّا الامان الباقی فالاستغفار. قال اللّه عزّ و جلّ: و ما کان اللّه لیعذّبهم وانت فیهم و ما کان اللّه معذّبهم و هم یستغفرون. 2 یعنی: بود در زمین دو امان از عذاب و عقاب خدای جهان. پس برداشته شد یکی از آن دو، نزد شما است دیگری پس تمسّک نمائید به آن امّا امانی که رفع شده، او پیغمبر خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بود و اما امان باقیمانده، پس استغفار و طلب آمرزش گناهان است.
خدای عز و جل در حق پیغمبر رحمت فرمود: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ.
و در باب استغفار فرموده: وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ.3
با تو میگویم:
کتاب تو پر است از ماجرای آدمهایی که گرفتار عذابهای شدید تو شدند. گرفتار خودشان ... گرفتار راهی که میرفتند و گناهانی که بی توبه ماندند. این روزها که بیش از قبلترها، از پلههای برقی مترو بالا و پایین میروم؛ منتظر اتوبوس در ایستگاهها مینشینم، پیاده و دقیقتر، شهر را میبینم؛ به آیه های تو فکر میکنم. به عذاب آدمهای نشسته در کتابت...به اقوامی که بادها را فرمان دادی تا عذابشان کنند و آبها را سیل خواستی تا به آنی نابودشان کنند. به آدمها، به خودم و خیابانهای شهر. بعد س?الی توی سرم میچرخد : این شهر خالی از گناهان عذاب آور است؟ شب و روزهای این جهان، بی گناه، میگذرد؟ س?الی که جوابش را تیتر درشت خبرها و صفحه حوادث روزنامهها میدهد. س?الی که جوابش را در مراسم سخنرانی مشاور خانواده دانشگاه، پیدا کردم.
دنیای ما پر از گناهانی است که یکی از آنها کافیست برای آنکه سنگ بباری بر سرمان. بادهای سرخت را فرمان بدهی تا شهرمان را نابود کنند و سیل، جهان مان را ویران کند. اما انگار خبرهایی است. انگار چیزی هست که هنوز باران را بر سرمان ملایم و نرم نرم میخواهی. دانههای سفید برف را میفرستی تا باغها، تا مزرعهها، سبز بمانند و پربار. انگار پای کسی در میان است که هنوز دعاهای مادرانه مستجاب است و هنوز کودکی نشسته پشت پنجره فولاد، شفا میگیرد.
پای کسی در میان است؛ کسی به غایت عزیز و شریف در بارگاه خداوندی تو، که به خاطرش با ما، با مردمی که بارها گناهکار تر از اقوام گذشتهایم، مهربانتری. بیشتر صبوری میکنی، برای فرستادن عذاب، دست نگه میداری و منتظر توبههایی که میدانی به زودی، باز، شکسته میشوند؛ مینشینی.
کسی که حواسش به ما که هزار سال با حضورش فاصله داریم؛ بوده است. برای ما که او را صفحه، صفحه شناختیم و حدیث، حدیث، شیفته مهربانیاش شدیم؛ دست به استغفار برای ما بلند کرده است.
2.نهجالبلاغه، حکت 88
3.تفسیر اثناعشری تألیف حسینی شاه عبدالعظیمی، ج 4، ص 335