سردار شهید "مهدی نظر فخاری" در سال 1338 همزمان با سالروز میلاد با سعادت منجی عالم بشریت در ساوه و در خانوادهای مذهبی متولد شد و در دامان عشق و ارادت به اهل بیت (ع) پرورش یافت.
جوانی او با اوایل انقلاب مصادف بود، او با سیل خروشان مبارزه مردمی همراه شد و در راهپیماییهای مختلف علیه رژیم منحوس پهلوی شرکت کرد. در دوران انقلاب و برای حفظ ارزشهای نظام تلاشی مستمر را در کمیته انقلاب اسلامی و پس از آن در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آغاز کرد.
اندیشه تعلیم و تربیت و پرورش نسل نوپای انقلاب او را به سمت خدمت در آموزش و پرورش سوق داد و پس از مدتی به ریاست آموزش و پرورش نوبران از توابع ساوه منصوب شد.
او دغدغه دفاع از ارزشهای الهی و میهن را داشت، با شروع جنگ تحمیلی سنگر دفاع از ارزشها را جایگزین سنگر تعلیم و تربیت کرد.
او مسوول پشتیبانی لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) بود. در گرما گرم حملهها و عملیاتهای مختلف رزمندگان در منطقه جنوب، در آن شرایطی که شوق حمله به بعثیها در وجود رزمندگان شعله ور بود در برابر صلاحدید فرماندهان تسلیم شد و نیروهای خود را به سمت غرب سوق داد. معتقد بود: "ما به جنگ آمدهایم، نه آتش بازی، هر کجا که مسوولان تشخیص دهند، ما آمادهایم ... جنگ برای ما یک وظیفه شرعی است، آن هم در هر مسوولیتی و مکانی که باشد، اگر ادای وظیفه در جنوب باشد، بسم الله ! اگر در غرب است ... اگر در مریوان ...، آماده ایم."
امانتدار بیت المال در جبهه ها بود. با مسوولیتی که در لشکر داشت ، خود را حافظ اموال و مقسم آن درمیان نیروها می دانست و در این راه ، عدل عدالتگر حقیقی ، علی (ع) را سرمشق خود قرار داده بود ، در این راه از همه چیز خود می گذشت ، از دوستی ، تعارفات معمول ، تسامح در امور بیت المال و ... با هیچ کس رو دربایستی و تعارف نداشت در تقسیم بیت المال ، بر همه و از همه بیشتر ، برخود بسیار سخت می گرفت ؛ تا مطمئن نمی شد که امکانات بیت المال در میان همه بدرستی تقسیم نشده از آن استفاده نمی نمود. این رفتار مایه تعجب بسیاری از دوستان او شده بود و از سوی دیگر ، مایه اطمینان خاطر مسوولین لشکر :
« با توجه به بافت تشکیلات پشتیبانی ، لازم بود فردی در این مرکز ، مسوولیت داشته باشد که از یک سو به نیازهای رزمندگان ، شناخت کافی داشته باشد و از سوی دیگر به ظواهر دنیوی ، بستگی و تعلق نداشته باشد.
با آن که « شهید نظر فخاری » خود مسوولیت بزرگی در جنگ داشت و از نفوذ خویش می توانست استفاده شایان توجهی به نفع خود ببرد ، با این حال هرگز هوای نفس و خواهش دل را بر هیچیک از امور جنگ در جبهه ، دخالت نمی داد. به عبارت دیگر می توان گفت که در امر جنگ و مبارزه ،تسلیم محض بود و هر چه فرماندهان صلاح می دانستند ، عمل می کرد.
یکبار که عازم «حج» بود بنا به تشخیص مسوولان، مبنی بر این که ماندن در جبهه ارجح است، دل از سفر حج، برید و اوج اطاعت خویش را نشان داد. او باور داشت که اطاعت از «فرماندهان» اطاعت از «ولی امر» و در نتیجه گوش سپاری به امر «ولی عصر (عج )» میباشد.
کلام نورانی « النظافه من الایمان » را سرلوحه کار خود را قرارداده بود ، حتی در مناطق جنگی که امکان تمیزی و پاکیزگی محض نبود ، او بسیار نظیف و آراسته ظاهر می شد.هنگامی که نیروهایش را به « مریوان » برده بود ، مقر نظامی را اندکی نامنظم و آشفته دیده بود ؛ بنابراین اولین کار او هماهنگ کردن نیروها برای تمیز کردن ، رنگ کردن و آراستن آن محیط بود ؛ تا حالت سربازخانه نیروهای اسلام را پیدا کند.
نیروهای تحت امر او ، بارها دیده بودند که دور از چشم همگان ، به نظافت « مقر » پرداخته واطراف چادرها وکانیکسها را مرتب وتمیز می نماید، دقت او در امر « نظافت » از او یک الگوی تمام عیار ساخته بود.
مادر این شهید بزرگوار برایمان از خاطرات پسرش میگوید:
- بعضی وقتها میدیدم که برخی از وسایل منزل در خانه نیست؛ مثلاً حلب نفت، اتو، جارو برقی و ... از بچهها سوال می کردم که «شما اطلاع ندارید ؟ «حاج مهدی با لحن شیرینی با مزاح میگفت: « حتماً جایش را فراموش کردهای!»
بعد از چند روز، متوجه میشدم که حاجی آنها را میآورد! میگفت: «کسی لازم داشت، دادم که کارش را انجام بدهد؛ حالا آوردهام.» معلوم بود که به نیازمندان میدهد.
- روزی برادر کوچکش قصد داشت به جبهه برود و چون «حاجی» و برادر دیگرش در جبهه بودند، من موافقت نمیکردم؛ برحسب اتفاق مهدی به ساوه آمد، من به او گفتم: «مادر! تو با مصطفی صحبت کن و از رفتن به جبهه منصرفش کن.» گفت: «من با او صحبت میکنم شما به کارت برس.»
من به مسجد رفته بودم، وقتی برگشتم دیدم ساک مصطفی را بسته و مصطفی نیز خوشحال ایستاده است! گفت: «مادر! امروز روز یاری اسلام است؛ درخت انقلاب، آبیاری میخواهد. من دیروز که آمدم جنازه شهیدی را با خود آوردم که قبلاً برادرش نیز شهید شده است. روزی که هر خانواده یک شهید داشته باشد، این انقلاب برای همیشه بیمه خواهد شد.»
گفتم: «خدا نکند! ان شاء الله همگی سالم باشید و جنگ با پیروزی اسلام به پایان برسد.»
- در زمان مرخصی از جبهه، حضور در گلزار شهدا و دیدار با خانواده معظم آنان در اولویت برنامه های مهدی قرار داشت. یک بار نخستین روز مرخصی او از جبهه، مقارن با آغاز سال جدید بود، او طبق همیشه به گلزار شهدای ساوه رفت و به غبار روبی آنجا پرداخت و سپس به منزل برگشت.
وقتی وارد شد با دیدن انواع شیرینی و میوه برای پذیرایی از مهمانان نوروزی، برآشفته شد و گفت: این همه تهیه و تدارک پذیرایی برای چیه؟
در جواب او گفتم: برای پذیرایی از مهمانان عید نوروز است.
او گفت: امروز پیکر پاک شهید "مهدی یعقوب زاده" را تشییع میکنند و آن وقت ما خود را برای دید و بازدید سال نو آماده میکنیم؟ شهید متعلق به همه ملت است و همگان باید برای جایگاه آنان ارزش و احترام خاصی قائل باشند. سپس به همراه اعضای خانواده در مراسم تشییع پیکر مطهر این شهدای والامقام شرکت کردیم و به یک دید و بازدید ساده با آشنایان بسنده کردیم.
ابوالفضل کرمی که از دوستان شهید فخاری است میگوید:
قرار شده بود که هر روز یکی از واحدهای لشکر، مامور جمع آوری زبالهها باشد؛ این تصمیم خیلی جالب بود و پیامد خاص هم داشت، شاید بعضی ها، کسر شأن خودشان میدانستند که چنین کارهایی انجام دهند و ...
در همان روزها « حاجی » را دیدم که با دو سه نفر از نیروها مشغول جمع زباله میباشد. شاید خیلیها که «حاجی» را با آن حال – در حالیکه « قائم مقام واحد اطلاعات عملیات لشگر » بود دیدند، بعد از آن تصمیم گرفتند که در این کارها پیشقدم باشند.
حسینعلی خدیوی - یکی دیگر از همرزمان شهید – میگوید:
وقتی از او پرسیدیم که « چرا از سنگر استفاده نمی کنی ؟ » با حالت خاص گفت: « بچه ها که با دشمن می جنگند ، جان پناهی ندارند ؛ اگرچه وضعیت کاری من مانع من شده که در کنارآنها باشم ، می خواهم جایگاهم مثل آنها باشد. »
علی صبوحی - یکی دیگر از همرزمان شهید – میگوید:
مدتها بود که می خواستم به نحوی اندکی از زحمات « حاجی » را جبران کنم چرا که خود را مرهون او می دانستم. دریکی ازتابستانهایی که به ایران بازگشته بودم از « حاجی » خواستم که « حالا که عازم حج هستم ، اگر چیزی لازم داری بفرما تا بیاورم ... » او فقط گفت که « در حجر اسماعیل برای پیروزی رزمندگان دو رکعت نماز بخوان !» گفتم : « چشم ! اما باز هم اگر ... » به هر حال در برابر اصرار بیش از حد من تسلیم شد و گفت که « حالا که می خواهی چیزی بیاوری ، لطف کن و یک ماشین اصلاح برقی بیاور ، من که در جبهه ، سربچه ها را با ماشین دستی اصلاح می کنم خیلی وقت گیر است و ... »
او خیلی بزرگ بود. همه آرزوهایش هم خلاصه در جنگ و بچه های جبهه شده بود!
محمود احمد لو لحظه شهادت این سرباز اسلام را اینگونه بیان میکند:
درگیر و دار عملیات « کربلای پنج » بودیم که « حاجی » آمده بود خط؛ امکاناتی هم با خودش آورده بود، مثل همیشه سرحال و با نشاط، چفیه ای هم دور گردنش انداخته بود که او را باشکوه تر کرده بود ... غذا را که بین بچه ها تقسیم کرد ، دوباره عازم عقبه شد. چند نفر اسیر عراقی داشتیم که همراه او کردیم تا آنها را به عقب ببرد ، اما مقدر شده بود در میان بچه های خط باشد و عروج کند ... چند دقیقه ای نکشید که صدای انفجاری ، ما را به خود آورد. در این میان « حاجی » بود که پرواز کرده بود.
پیکر شهید مهدی نظر فخاری بعد از شهادت
سردار شهید "مهدی نظر فخاری" برای خدا زیست، برای خدا مبارزه نمود و در نهایت مزد رنجها و زحمات خود را از خداوند گرفت و مصداق بارز « ان الله اشتری من المومنین باموالهم و انفسهم بان لهم الجنه » گردید و رضوان الهی و جنت موعود را به دست آورد. در سال 65 همزمان با نیمه شعبان در کربلای پنج در شلمچه به فیض شهادت نائل شد.
فرازهایی از سخنان سردار شهید مهدی نظر فخاری:
- من به بسیجیان ، زیاد علاقه مندم چون امام [ره] فرمودند که من یک بسیجی هستم. دستورات امام را عمل کنید ، سرمشق تمام کارهایتان را از امام بگیرید اگر آنچه ایشان فرموده اند عمل کنید و انجام دهید ، هیچ وقت مشکلی پیدا نمی کنید.»
- مادر ! امروز روز یاری اسلام است ؛ درخت انقلاب ، آبیاری می خواهد.
همه بچه های رزمنده را فرزند خود بدانید و برای همه شهدا همانند فرزند خودتان عمل کنید.
برای مشاهده قسمت های پیشین پرونده شهدای مظلوم لجستیک اینجا (+) کلیک کنید