هیچ کمالی برای انسان بهتر از شناخت جایگاه خود در نظام هستی، نیست، و جایگاه انسان همان بندگی و عبودیت است نه ادعای کبریایی، چنانکه رتبه خداوند سبحان همان ربوبیت اوست، از این رو برای انسان همین فخر بس که مولای او، وی را به عنوان عبد صالح بستاید، چنانکه درباره حضرت سلیمان فرمود: "و وهبنا لداود سلیمان نعم العبد انه اوّاب."(1) دلیل بنده صالح بودن سلیمان نیز این است که او، "اوّاب" است و مکرر به مولای خود رجوع میکند.
بنابر این، هم پدر(حضرت داود) اوّاب است: "و اذکر عبدنا داود ذا الأید إنّه أوّاب"(2)، و هم فرزند(سلیمان) و سلسله جلیله آنها سلسله اوّابین است. یعنی آنان کاری را بدون رجوع الی الله انجام نمیدهند. اگر برای آن کار دستور یافتند انجام میدهند و توفیق انجام را هم از جانب خدای سبحان میدانند، از این رو آنان میتوانند بگویند: "إن صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربّ العالمین"(3)، بدین جهت از فضایل خود چنین سخن میگویند: " الحمدلله الّذی فضلنا علی کثیر من عباده المؤمنین"(4) آنان همه نعمتها را از خدا میدانند و زبانشان هم به انعام الهی گویاست.
این دو مطلب را قرآن کریم آورده است که اولاً: هر نعمتی که به شما رسیده است، از جانب خداست: "و ما بکم من نعمةٍ فمن الله"(5) و ثانیاً آثار تنعّم در افعال و اقوال شما ظاهر باشد: "و اما بنعمة ربک فحدِّث"(6)؛ نه تنها معتقد باش که نعمت از جانب خداست، بلکه به زبان هم بیاور و تنها از متنعم سخن نگو بلکه از منعم بودن خدا هم حدیث کن. نگو: عالمم، متمکنّم، بلکه بگو: خدا را شکر که عالمم کرد، تمکینم داد و ... .
کسی که فقط نعمت را میبیند دید مادّی دارد. اما کسی که منعم را میبیند، بینشی الهی دارد.