اینباراز شهیدی دیگر که در راه رضای خدا همه چیز خود را فروگذاشته و فارغو سبکبال به سوی خدایش پرگشود سخن می گوییم.
حشمت الله بخشنده در بیست وسوم شهریور سال 42 در خانواده ای مذهبی ومتدین و عاشق اسلام درشهرستان کنگاورمتولد شد.
از کلاس دوم ابتدایی شروع به یادگرفتن قرآن ومسائل دینینمود. درکلاس پنجم بودکه به علت افشاگریمعلمشان از رژیم طاغوت او نیز تا اندازه ای به ستمگری های خاندان ننگینپهلوی پی برد.
پس از ورود به مقطع راهنمایی نه تنها به راه خود ادامهداد بلکه در این راه استوارتر شد و باهوش و علاقه زیادی که به مطالعه و به خصوص کتابهای مذهبی داشت، با مبارزات مردممسلمان کشورهای الجزایر، فلیپین و اندونزی آشنا شد و تحت تأثیر شجاعتهاوایثارگریهای انقلابیون مسلمان آن کشورها قرار گرفت.
از سال دوم راهنمایی در جلسات متعدد قرائت قرآن شرکت می کرد و به حفظ آیات قرآن عشقمی ورزید در رشته های مختلف ورزشی خصوصاً بسکتبال موفقیتهای چشمگیری کسب نمود. مشغول تحصیل در دبیرستانو در اوج مبارزات مردم مسلمان ایران وی همدوش سایرجوانان مسلمانکنگاور درتظاهرات و پخش اعلامیه ها نقش فعال داشت.
با آغاز جنگ تحمیلی و اتمام امتحانات سال سوم دبیرستان و تعطیلی مدارس پس ازگذراندن دورهکوتاه نظامی ازطریق بسیج به جبهه های سرپل ذهاب اعزام و به کمک همرزمانش شتافت.
صدیقه بخشنده مادرشهید در مورد خصوصیات اخلاقی فرزندشگفت: خیلی خوش اخلاقبود همیشه به مسجد می رفت و قرآن می خواند، همواره کمک کار پدرش درنانوایی بود، و به پدر و مادرش احترام می گذاشت.
وی ادامه داد: پسرم با غیرت بود درانقلاب حضور بسیارفعال و در تظاهراتها و راهپیمایی هاشرکت می کرد؛ خیلی امام را دوست داشت.
مادر شهید می گو ید: وقتی خبر شهادت پسرم را دادند خدا را شکرکردم که در راه خدا و انقلاب به شهادت رسید. خون شهدا قیمتی ندارد و راهی که پسرم رفته خیلی ارزشمند است ما نیز باید راه آنان را ادامه دهیم.
فرازی از وصیت نامه دانش آموز شهید حشمت الله بخشنده
بسم الله الرحمن الرحیم
ای خدای مهربان مرا بیامرز و این جان ناقابل را از من قبول کن، ای خدا امام را تا ظهورامام مهدی (عج) نگهدار.
شاید این آخرین سلامو صحبتم با شما باشد چون در راهی قدم نهادم که آفریدگارم می خواهد بندگانشدرآن قدم نهند.
مادرجان از توخواهش می کنم وقتی خبرشهادتم را شنیدی حتی قطره ای اشک نریزی چون کسی در دامادی فرزندش گریه نمی کند، پدرجانخوشحالم ازاینکه توانستم به ندای سالار شهیدان حسین بن علی(ع) که ازکربلایایران برخاسته است و پیامی در وجودم زمزمه می کرد لبیک بگویم و درراه یاریشقدم بگذارم.
پدر و مادر عزیزم میدانم که شما را خیلی اذیت کرده ام امیدوارم مرا ببخشید و زحماتی را که برایم کشیده اید حلال کنید . پدر و مادرعزیزم انشااللهما با پیروزی برخواهیم گشت و سازش نخواهیم کرد و حقیقترا قربانی مصلحت نمی کنیم و اگر درآتشم بسوزانند و یا بردارم کشند و یاتیربارانم کنند حسرت شنیدن یک آه هم را بردلشان خواهم گذاشت .
ازخواهرانم می خواهم همیشه زینب وار و برادرانم حسین وار وقاطعانه امام را یاری وراه شهیدان را ادامه دهند.
به خدا سوگند که راهم را آگاهانه وعاشقانهانتخاب نمودم ودرآن قدم گذاشتم همانطور که سرورم امام حسین(ع) درمقابل کفر ایستادگی کرد، خواهم ایستاد وخون ناقابلم را برای برقراری اسلام وقرآنهدیه می کنم.
و سرا نجام حشمت الله بخشنده درشب بیست دوم مردادماه 1361 دراثرترکش خمپاره چون همجوارحسینی (ع) درکربلای ایران دست راست خود را از دست داد و با نشستن ترکش خمپاره در رانوساق پا وشکم درشب بیست و پنجم مردادماه در بیمارستان تهران به خیلیاران شهیدش پیوست.