ظریفی در خانه ی درویشی مهمان شد.
درویش سقف خانه را از چوب های ضعیف وسست پوشانده بودوبار گران داشت وهر لحظه از آن آوازی بیرون می آمد.
مهمان گفت:ای درویش مرا از این خانه به جایی دیگر بر؛ ترسم سقف خانه فرود آید.
گفت: مترس که این آواز ذکر وتسبیح چوب هاست .
گفت :از آن ترسم که از بسیاری ذکر وتسبیح ، ایشان را وجدی وحالی به هم رسد وهمه به یک باره در رقص وسماع آیندوبه سجده افتند.?