چند روز قبل خانوادهی شهید بابایی اینجا آمده بودند؛ این خاطره یادم آمد و برای آنها گفتم. سال 61 شهید بابایی را گذاشتیم فرمانده پایگاه هشتم شکاری اصفهان. درجهی این جوان حزباللّهی سرگردی بود، که او را به سرهنگ تمامی ارتقاء دادیم.
آنوقت آخرین درجهی ما سرهنگ تمامی بود. مرحوم بابایی سرش را میتراشید و ریش میگذاشت. بنا بود او این پایگاه را اداره کند. کار سختی بود. دل همه میلرزید؛ دل خود من هم که اصرار داشتم، میلرزید، که آیا میتواند؟
مرحوم آیتالله مجتبی تهرانی در نقل یک حدیث میفرمایند:
برای آیتالله بهجت نامه مینوشت، تعجب کردم و پرسیدم مگر آیت الله بهجت کار اجرایی میکند که از ایشان درخواست داری؟ گفت: درخواستی از ایشان ندارم فقط میخواهم به ایشان بگویم دوستت دارم!
ماه مبارک رمضان سال 1380 برای دوره آموزش عقیدتی فراخوانده شدیم از تمام استانهای کشور آمده بودند اکثراً از پیشکسوتان جبهه و جهاد بودند تنها کسی که در دوره غریب نبود من بودم چون ساکن قم بودم و دوره در قم برگزار میشد.
یک ماه با تو بودن چه شیرین بود.دلی که رنگ و بوی تو را گرفته، حلاوتی دارد که با هیچ چیز برابری نمی کند. ای کاش طعم این شیرینی تا فرصت رمضان آینده در مذاقم زنده نگه داشته شود?.